بەخێر بێن بۆ ماڵپەڕی‌ "هەڵۆی‌ كوردستان"                                ماڵپەڕی‌ "هەڵۆی‌ كوردستان" ماڵپەڕی‌ هەموو كورد‌و كوردستانییەكە


ده‌سپێك
هه‌ڵۆی‌ كوردستان
سیاسه‌ت
كۆمه‌ڵایه‌تی‌
ئه‌ده‌ب‌و هونه‌ر
وتووێژ
شه‌هیدان
كتێب
سروود‌و وته‌ی‌ به‌نرخ
وێنه
فارسی
ئارشیو
پێوه‌ندی‌
لینك
 
 
 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پرونده‏ای که به خدا واگذار شده است

 

باران

"او تنها اعتراض داشت و شعار داده بود"، این جملات کوتاه بیانگر عمق داستان مرگ تلخ و در واقع ترور یک دانشجوی موفق سال آخر مهندسی شیمی در دانشگاه اصفهان است، محمدجواد پرنداخ. مدتی پیش، یک سال از مرگ جانکاه این جوان کرد که بیست‏وپنج سال سن داشت، گذشت و علاوه بر برگزاری مراسمی ویژه و گرامیداشت یاد و خاطره‏اش توسط رفقا و خانواده‏اش در گیلانغرب، تنها برادر شهید و در واقع تک فرزند خانواده‏ی پرنداخ صفحات مبهم مرگ این جوان ناکام امیدوار به زندگی و مبارز را ورق زد. صفحاتی که فقط آلام و رنجهای یک خانواده‏ی داغدار کرد را بازگو نمی‏کنند، بلکه غم یک ملت و یک فاجعه‏ی بشری را بازگو می‏کنند، یک داستان واقعی سرشار از آزار قربانیانش.

متعاقب اعلام نتایج به اصطلاح انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در ایران، محمد جواد پرنداخ در بحبوحه‏ی اعتراضات گسترده‏ی مردم شهرهای بزرگ ایران، همراه با دو هزار دانشجوی دیگر در دانشگاه اصفهان به اعتراض و سردادن شعار پرداخت و روز بعد به منزلشان در گیلانغرب بازگشته و رویداد را برای خانواده توصیف می‏کند، 24 تیرماه از سوی به اصطلاح دادگاه گیلانغرب به پدر ایشان اعلام می‏شود که محمدجواد باید چهار روز بعد خود را به دادگاه عمومی اصفهان معرفی نماید. زمانی که پدر و پسر به آنجا می‏روند، یک پرونده‏ی قطور سیاه را بدانها نشان داده و محمدجواد را بازداشت می‏کنند. آزادی موقت با قرار وثیقه، رفت و آمد میان گیلانغرب و اصفهان و بازجویی اداره‏ی اطلاعات از صبح علی‏الطلوع تا پاسی از شب و فشار آوردن به خانواده و شکنجه‏ی روحی محمدجواد به مدت چند روز ادامه می‏یابد و او را تهدید می‏کنند که: "تو را می‏کشیم و جسدت را روی دست خانواده‏ات می‏گذاریم". روز 4 مردادماه، جسد شهید محمدجواد را زیر یک پل می‏یابند و هنگامی که پدر، لباس خونین فرزندش را در مقابل قاضی پرونده‏ی ساختگی پسرش قرار می‏دهد، به او می‏گوید: "تو هم برو خودت را بکش ". پدر شهید چه کسی بود که به همان سرنوشت فرزندش تهدید شد؟ او چون پسرش نشریه‏ی کردی در دانشگاه پخش نمی‏کرد، چون جگرگوشه‏اش با پوشش کردی در دانشگاه حضور نمی‏یافت و از افتخارات ملت کرد سخن نمی‏راند، او معلول هشت سال جنگ ایران و عراق بود و چنین می‏پنداشت جمهوری اسلامی اگر او را ارج ننهد، بدو بی‏احترامی نمی‏کند، اما به هر حال او پدر محمدجواد بود.

محمدجواد را کشتند، چون کرد بود و نمی‏توانست تحت ستم بودن ملتش را حکم تاریخ قلمداد کند و سرنوشت خود را که مبارزه در راستای حقیقت و حقوق مشروع ملتش بود، با خون خود نوشت. پدر شهید از دیدگاه جمهوری اسلامی نه بی‏گناه و نه قابل ترحم بود، بلکه این خون او بود که در رگهای فرزندش جریان داشت و بالاخره او هم کرد بود. برای رژیمی همچون جمهوری اسلامی که به عنوان نظام اولین خونی که ریخت، خون کرد بود، کرد بودن جرم می‏باشد، زیرا کلمه‏ ی کرد با مفاهیم آزادیخواهی و دمکراسی ترکیب و یکی شده‏اند و حتی اگر جهت اغفال مجموعه افرادی چهره‏ی کاذبی از نظامشان جلوه دهند یا کردهایی باشند که با چنین ترکیب و هم‏آو‏اشدنی سر ستیز داشته باشند، باز هم این قضیه تغییرناپذیر و ثابت می‏باشد.

هنگامی که سایت "روز آنلاین" خطاب به برادر محمدجواد سؤال می‏کند که برای روشن شدن مسئله‏ ی مرگ برادرش و شناسایی مجرمان تلاش خواهند کرد یا نه؟ پاسخ می‏‏دهد: "ما یک اقلیت قومی هستیم، اصلاً تحویلمان هم نمی‏گیرند، حتی شکایت را هم قبول نمی‏کنند، چکار می‏توانیم بکنیم... برای همین پرونده را به خدا واگذار کرده‏ایم و خدا خود حکم خواهد کرد".

ــ ‌روزنامه "کوردستان"، شماره 540

 

 

 

 

لاپه‌ڕه‌ی‌ سه‌ره‌كی‌

پێوه‌ندی‌ له‌گه‌ڵ‌ هه‌ڵۆی‌ كوردستان

بڵاوکردنه‌وه‌ی بابه‌ته‌کانی ئه‌م ماڵپه‌ڕه به‌ بێ ئاماژه به ماڵپه‌ڕی‌ "هه‌ڵۆی‌ كوردستان"‌ قه‌ده‌غه‌یه

Copyright © www.heloykurdistan.com