اهداف پنهان رژیم از اعدام زندانیان سیاسی در سال 1367
حسین زبیرم
بعد از پیروزی انقلاب ملیتهای ایران و به تاراج بردن
دستاوردهای این انقلاب، تحمیل و تأسیس حکومت جدید اسلامی
در ایران، برای خمینی و طرفدارانش این واقعیت آشکار گردید
که با وجود احزاب و سازمانهای چپ و نیز گروهها و سازمانهای
راستگرایی که در نوع تفکر و تحلیل موضوعات ایدئولوژیکی و
اسلامی تفاوتهای ریشهای با آنها داشتند، نمیتوانند با
آسودگی خاطر به حاکمیت خود ادامه داده و به شیوهی مطلوب
برنامههای خود را پیاده کنند. چنین بود که حاکمان رژیم
اسلامی از همان آغاز بکار خود به این درک رسیدند که
جهت تثبیت و انحصار بیشتر قدرت، یافتن راهکاری مناسب ضروری
است. آنها معتقد بودند که بهترین راهکار، حذف و نابودی
سازمانها و احزابی است که به مثابهی رقبا و دشمنان خود
بدانها مینگریستند. ایجاد دشمن فرضی، جنگ افروزی و برهم
زدن امنیت و فضای داخلی کشور نیز مناسبترین مکانیسم رسیدن
به این آرزو بود، تا بدین بهانه موقعیت و فرصتی برای
برجسته نمودن شعار ضرورت اتحاد و همبستگی داخلی در برابر
دشمنان خارجی را برای خود پدید آورند. چنین وضعیتی برای
حکومتهای دیکتاتوری به مثابهی نعمت و برکت آسمانی نگریسته
میشود. در این وضعیت مخالفان و دگراندیشان به بهانه اینکه
مانعی در برابر اتحاد ملی هستند، به حاشیه رانده شده و
نابود میشوند.
طرح فرضیه صدور انقلاب از جانب خمینی، که منجر به یورش
نظامی رژیم بعث به خاک ایران شد، برنامهای از پیش طراحی
شده بود برای رسیدن به هدف مورد نظری که بدان اشاره شد.
همزمان با شروع جنگ ایران و عراق و نیز یورش نظامی رژیم به
خاک کردستان و درگیر شدن با احزاب کرد، پروژه حذف و نابودی
کسانی که رژیم آنها را مخالف خود میدانست، شروع شد. در
کردستان و بقیهی مناطق دیگر ایران دهها هزار نفر اعدام
شدند و این پروژه تا پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و به
نحوی تا زمان حال نیز هنوز ادامه دارد.
با آغاز سال 1367 و با توجه به وجود مشکلات عدیدهای که
ناشی از جنگ بود و نیز با اطلاع از قریبالوقوع بودن مرگ
خمینی، ضرورت حل مشکلاتی که همچون میراثی برای طرفدارانش
باقی میماند، احساس میشد. مشکلاتی مانند: 1ـ قبول
قطعنامهی 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد که به جنگ
ایران و عراق پایان میداد. 2ـ مسئلهی زندانیان سیاسی که
هنوز در زندانها بودند و رژیم تمایل به آزاد نمودن آنان
نداشت. 3ـ مسئلهی جانشینی آیتالله منتظری که طرفداران
خمینی با آن به عنوان مشکلی بزرگ برخورد میکردند.
آیتالله خمینی با نوشیدن آنچه که خود آنرا "جام زهر"
خواند یعنی امضا نمودن قطعنامه، مشکل اول را حل و فصل
نمود. اما این راهکار متناسب با باورهای رژیم نبود چون
رژیم برای پنهان نمودن بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و
مشروعیت خود نیازمند وجود جنگ و آشوب بود. آنچه هنوز باقی
بود مشکل زندانیان سیاسیی بود که رژیم بایستی به نحوی از
انحا و در فرصتی مناسب خود را از وجود آنها رها میساخت.
بدین خاطر بود که خمینی با صدور فتوایی مشکل وجود زندانیان
سیاسی را در سراسر ایران بر اساس برنامهای از پیش طراحی
شده در دستورکار رژیم قرار داد.
اعدامهای سال 1367 طبق دستور خمینی و تحت نظارت کمیسیونی
که بعدها ملقب به "کمیسیون مرگ" شد، انجام گرفت. اعضای این
کمیسیون عبارت بودند از: "حسینعلی نیری" قاضیشرع،
نمایندهی تامالاختیار خمینی، "مرتضی اشرافی" دادستان
وقت، نمایندهی تامالاختیار خمینی، "مصطفی پورمحمدی"
نماینده وزارت اطلاعات که در آن زمان معاونت وزارت را
برعهده داشت.
پروژه اعدامها از مردادماه تا پایان مهرماه ادامه داشت که
در آن پنج تا دوازده هزار زندانی سیاسی در سراسر ایران
اعدام شدند. در حالیکه اکثریت آنها قبلاً برایشان حکم صادر
شده بود و در حال گذراندن دوران محکومیتشان بودند.
با اعتراض آیتالله منتظری به این اعدامها سومین هدف نیز
که حذف ایشان از پست معاونت رهبری بود، برآورده شد. بعد از
حذف منتظری قدرت به تمامی توسط طرفداران رادیکال خمینی
قبضه شد.
اگر چه حکومت با این اعدامها توانست جنبش آزادیخواهی مردم
ایران را از وجود هزاران مبارز غیور محروم نماید، اما هرگز
نتوانست به هدف اصلی خود که همانا ایجاد رعب و وحشت و
واداشتن مردم ایران به سکوت بود، برسد. امروز بعد از گذشت
بیست ودو سال از انجام آن جنایت، مردم ایران نه تنها
ساکت نشده اند، بلکه همچون وارثان برحق همه آنهایی که از
جانب رژیم اعدام شدهاند، بیرق آزادی را در دست گرفته و
خواهان حذف همیشگی جمهوری اسلامی در ایران هستند. خاوران و
گورهای دستهجمعی نیز سمبلی شدهاند برای یادکردن همه
آنهایی که در راه آزادی بر سر دار رفتند و سردار شدند.
ــ
روزنامه "کوردستان"، شماره 540