مشروط نمودن قدرت با توسل به قانون اساسی!؟
كيهان يوسفى
سلسله اعتراضاتی که از اواخر خرداد 1388 در شهرهای مرکزی
ایران شروع شد و پدیدهای به نام "جنبش سبز" را در عرصه ی
مبارزاتی ایران مطرح ساخت، حاصل انباشت 30 سال ظلم و خفقان
حاکمیت مطلقهای بود که پایههای بقای خویش را با کشتار،
اعدام، سرکوب و تهدید مستحکم ساخته بود.
سازمانها و اشخاص زیادی بودند که با منطق و برداشتی سطحی
آن را آلترناتیوی دموکراتیک برای برون رفت از وضعیت کنونی
ایران و بنانهادن جامعهای انسانمحور و دموکراتیک
میدانستند.
اما آن روی سکه چیز دیگری بود. رهبری این حرکت، که
مهرههای تامالاختیار دیروز رژیم بودند، نه در جهت تحقق
خواستههای مردم و حرکت دموکراسیخواهی آنان، بلکه برای حفظ
و حراست رژیم و بقای آن خود را علم دار جنبش نامیدند تا
آنچه را که مطلوبشان بود تحقق بخشند.
عدم وجود برنامهای جامع و مناسب، فقدان رهبری مشروع و
کارا و حوزه محدود گستردگی جنبش از نقاط ضعف این جنبش بود
که در نهایت به اصطلاح رهبران این جنبش و زمامداران رژیم
هر کدام بهگونهای سبب مهار این موج گردیدند.
موضعگیریهای متناقض امثال خاتمی، موسوی، کروبی و ... و
سخنان ضد و نقیض و پارادوکسیکال آنان در مقاطع گوناگون
گویای سردرگمی آنان و یا در واقع نشانگر نمایش مضحکی بود
که خوب آن را کارگردانی و اجرا میکردند.
آنچه که از همان بدو امر مبرهن بود و طی این مدت آشکار و
مشخص گشت عدم مخالفت آنان با کلیت رژیم، قانون اساسی،
بنیانهای اساسی انقلاب و در نهایت اصل ولایت فقیه و
ولیفقیه بود و به سخنی دیگر اینان تنها غم تاج و تخت
داشتند و هیاهو و وحشت آنان تنها به دلیل دور افتادن و
بینصیب شدن از آن بود.
میرحسین موسوی در یادداشتی که به مناسبت 14 مرداد، سالروز
فرمان مشروطیت و 17 مرداد، روز خبرنگار در ایران در سایت
کلمه (سایت رسمی آنان) منتشر ساخته بود، سخنان متناقض و
جالبی ایراد نموده که در این گفتار به صورت اجمالی و گذرا
مورد اشاره قرار میگیرند.
موسوی در ابتدا، بوجود آمدن انقلاب و شکلگیری رژیم و
محذور بودن در بیان کشتار سال 67 پرداخته و میگوید:
"پیروزی انقلاب 57 به رهبری امام خمینی نتیجه یکصد سال
مبارزه ملت در طول تاریخ است، امروز بازتولید استبداد و
خودرأیی و گریز آشکار از قانون و حاکمیت دروغ نشان میدهد
که راه طی شده هنوز به اهداف خود نرسیده است".
نکته قابل تأمل در این سخنان، بازتولید استبداد و خودرأیی
و حاکمیت دروغ است که موسوی آن را منوط به وضعیت کنونی
دانسته و جمهوری اسلامی را تا قبل از این، مطلوب مردم و
ملت میداند. ولی آنچه تاریخ در خود ثبت نموده است برخلاف
سخنان موسوی بوده و حاکی از حاکمیت استبداد و اندیشهای
دگم و تحمیل آن بر سراسر ایران، کشتار و قتلعام
دگراندیشان و هزاران نفر از مردم بیگناه، زندانی نمودن و
بازداشت روزنامهنگاران و روشنفکران، انحلال احزاب سیاسی
دگراندیش که از همان بدو فعالیت رژیم آغاز شد، کشتارهای
دستهجمعی، انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاهها، سانسور شدید
مطبوعاتی و رسانهای، 8 سال جنگ ایران و عراق و دهها جنایت
دیگر که ماحصل استبداد، خودرأیی و خودخواهی بانیان و
زمامداران رژیم در آن زمان و تاکنون بوده است که امروز
موسوی برای اینکه خود نیز مورد سؤال قرار نگیرد و جنایاتی
که او نیز آمران و مجریان آن بوده است مطرح نشود، از بیان
آن محذور است و آن دوران را دوران طلایی میداند.
ـ موسوی هدف خود و جنبش سبز را مشروط کردن قدرت، رسیدن به
عدالت و آزادی، زنده شدن ارزشهای بنیادین با اجرای بدون
تنازل قانون اساسی میداند و اولین قدم در اجرای قانون
اساسی را اعلام قبول حاکمیت مردم بر سرنوشت خود از سوی
حاکمان میداند.
ستون اصلی حاکمیت و انحصار قدرت در رژیم جمهوری اسلامی
منحصر به ولیفقیه است. ولیفقیهی که بر تمام امورات کشور
دخالت و نظارت دارد و این اختیار و قدرت از قانون اساسی
نشأت گرفته است که موسوی دغدغه اجرای بدون تنازل آن را
دارد. طبق اصول دوم، پنجم، ششم، پنجاهوهفتم، نودویکم،
یکصدودهم، یکصدوسیزدهم و اصل یکصدوشصتودوم قانون اساسی
جمهوری اسلامی، حاکمیت مطلقه از آن خدا و احکام او بوده،
که در حال حاضر نماینده تامالاختیار او ولیفقیه است.
ولیفقیهای که با توجه به اصلهای ذکر شده میتواند رئیس
جمهور را تأیید و عزل نماید، فقهای شورای نگهبان را نصب و
عزل نماید، عالیترین مقام قضایی کشور را تعیین، رئیس ستاد
ارتش، فرمانده کل سپاه و رئیس صدا و سیما را نصب و عزل
کند، مسئولیت مربوط به قوای سهگانه برعهده اوست، رئیس
دیوانعالی کشور را او نصب میند و...
و آقای موسوی چگونه و با چه راهکارهایی با توسل به این
قانون اساسی میخواهد چنین قدرتی را محدود و مشروط کند،
سؤالی است که شاید تنها موسوی بتواند پاسخ آن را بدهد؟!
ـ موسوی در جای دیگری میگوید: "ما بر پیروزی جنبش سبز به
هر قیمتی باور نداریم و میخواهیم کشور و منافع ملی حفظ
شود".
مقصود موسوی از هر قیمت و منافع ملی نمیتواند دربرگیرنده
جان و مال مردم باشد و در فلسفه ایشان و همفکرانش منافع
حاکمیت (که آن را برابر با منافع اسلام میدانند) با
اهمیتتر از هر چیزی است، کارنامهی زندگی و اعمال آنها در
طول این سه دهه اثبات نموده است که نزد آنها مردم و ملت
تنها ابزاری برای رسیدن به اهداف میباشند و همچنین آنان
خواهان استقرار حکومتی دموکراتیک و مردمی نیستند زیرا آنها
تعریف و وجود خود را منوط به وجود جمهوری اسلامی میدانند
و بدون جمهوری اسلامی هویت آنان ناقص است و به همین دلیل
قیمت برای پیروزی آنان نباید باعث ضربهزدن به ساختار و
کلیت رژیم گردد و در هر شرایطی آنان جمهوری اسلامی را بر
هر حکومتی ترجیح میدهند. در جای دیگری از این یادداشت،
موسوی از اصولگرایان منصف دعوت به حرکت در مسیری درست
مینماید و میگوید ما هدف و حرف مشترکی داریم و آن اصلاح
امور است.
آنچه که تغییر و تحولات چند سال اخیر اثبات نموده است این
است که ساختار رژیم و قوانین آن قابل اصلاح نیست و اصلاحات
در چارچوب رژیم امکانناپذیر و ابزاری برای منحرف نمودن
مردم و حرکت حقطلبانه آنان از مسیر صحیح و اصلی خود است
که موسوی و یارانش در به بیراهه بردن این حرکت ایفای نقش
نمودهاند.
ــ "کوردستان"، شماره 539